Marshmallow and Everyone Else

Yesterday, as we walked into the house after a 9-day trip, both Sophie and I were concerned about Marshmallow's wellbeing. I had done my best to prepare everything for his care, ensuring he had enough food and clean water for our time away. I even got him two types of food! However, things went wrong. The water was a mess—the tank's filtering system had malfunctioned, and the filter was clogged with some kind of slimy liquid. The water was murky, and fish food was scattered throughout the tank.

Sophie began to cry, but I tried to keep my emotions in check. We were all feeling the weight of another loss, and I couldn't help but blame myself for keeping a pet. This had happened before when we lost another fish, a loss I still grieve.

This is why I hesitated to get another fish. The pet fish was a gift to Sophie from her uncle. This was the first time Sophie had to grieve a loss, as she was too young during the previous incident. She tried to process her grief through art, creating a drawing for Marshmallow. I don't think she blamed us, but I did, and I still do. I struggle with the idea of keeping pets and supporting breeders. I'm sorry, Marshmallow. I'm sorry, Mom. I'm sorry, Mohammadreza, Mansoor, and everyone else.

سکوت

هیچ وقت یادم نمیاد این همه طالب سکوت و خلوتم  شده باشم. دلم به شدت واسه تنهایی خودم تنگ می شه. 


هوا خوب بود اولین دوچرخه سواری رو کردم با سوفی البته. برف اومده بعدش اما دارم آماده میشم. هم جاده ای هم کوه. تابستونی خواهد بود!

گریه ی فشرده

دوباره رفتم سراغ این ترانه، چون می گفت بیا و تا ابد گوشم بده. این ترانه، نوع همخوانیش از زندان و افرادی که می خوننش قوی ترین منیفست آزادی ایرانه که دیدم. منیفستی که می گه آینده ی ایران فقط در دست تعداد معدودی شجاع زن و مرده که قید راحت طلبی و مصلحت رو زدن، فرار نمی کنن و تا پای جونش هستن که تغییر ایجاد کنن. کسانی که بقیه ی مردم ایران شامل اکثریت  مهاجران عافیت طلب اما پرمدعا (مثل من) و باقی ماندگان راحت طلب و ساکت (مثل تو) تا ابد مدیون شهامتشون خواهند بود. آینده ی ایران رو اینها رقم خواهند زد و ما فقط ریزه خوار سفره ی ایثارشون خواهیم بود! 





سفر

از سفر خسته شدم. نیاز به استراحت از سفر دارم. 

جمع گلوله خورده

از دیروز صدبار همخوانی اوین ازسفرناک رو گوش دادم و هر بار بیشتر از خجالت آب شدم در مقابل این همه شجاعتی که از دی 96 در حال رخ دادن بوده. 

Home Run and Upper Veedol Trail - Ellison Park - Okanagan


این اولین دوچرخه سواریم تو بی سی بود. عالی بود اما آخرش که تموم شد و پای ماشین رسیدم به سرم زد برم اون ور راه مسیر اونجا رو هم امتحان کنم. از یه سرپایینی خیلی تند اومدم پایین (آره می دونم نباید ) و با کله رفتم پایین. دستم حسابی زخمی شد و خونریزی می کرد اما اون موقع همه ش می گفتم همه ی پوستم هم رفته باشه مهم نیست فقط امیدوارم زانوم نشکسته باشه. 


حرف نداشت، عالی بود. لحظه شماری می کنم واسه دفعه بعد.  





آخرای پاییز

امروز هم دوچرخه دور گلنمور (مسیر محبوبم) شد چون هوا برای این موقع عالی بود اما کی می دونه هفته ی بعد هم میشه یا نه (این هفته باید ورنان باشم). به خاطر همین دارم اندک اندک سویچ می کنم به اسکیت و شاید اسنو شوینگ اضافه شه به زودی.  


استارباکس و کانال جاز دوشنبه (نمی دونم چرا به این گوش می دم با اینکه یکشنبه س) - باید بشینم سنگام رو با خودم وا کنم. روزهای غریبیه.


Fullerton Loop - One more time

خوب باید دوباره می رفتم. دهانم سرویس شد اما عالی بود. 

مونتین بایکینگ

این هفته اولین مونتین بایکینگ اساسیم بود تو Fullerton Loop.  سخت بود و بسیار جذاب. حالی داد!


دوباره دوچرخه

امسال هم صد کیلومتر کلگری بنف رو رفتم. بهتر از پارسال بود و کمتر خسته شدم احتمالا چون آماده بودم. نتیجه ی فاندریزینگ هم خوب بود.